به مناسبت نهم مرداد، روز جهانی جنگلبان
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد

تاریخ انتشار : سه شنبه ٩ مرداد ١٤٠٣ - ساعت انتشار: ١٠:١٩ - گروه خبری : اخبار استان

هادی شفیعی - چه شعری دارد این شاعر معاصر و قصیده ‌سرای بزرگ دیار حافظ و سعدی شیراز. مهدی حمیدی شیرازی را می گویم. او می گوید: «ندیدم که قویی به صحرا بمیرد، فریبنده زاد و فریبا بمیرد. چو روزی از آغوش دریا بر آید، شبی هم در آغوش دریا بمیرد.»

«قو» در طول حیات خود به سمبل عشق و وفاداری در بسیاری از فرهنگ‌ها تبدیل شده‌ است.  در افسانه‌ها آمده که قو در طول عمر خود هیچ صدایی تولید نمی‌کند و تنها در آخرین دقایق زندگی، به گوشه‌ای دنج پناه برده و آوازی زیبا به عنوان اختتامیه عمر عاشقانه خود می‌خواند که با اتمام آواز جانش را از دست می‌دهد.

چقدر این روزها آهنگ زندگی جنگلبانانی که جانشان را برای نجات طبیعت از دست می دهند و سمفونی های غم انگیزی که در پایان عمر آنان نواخته می شود شبیه به زندگی قوهاست.
جنگلبان امروز جانش را درجایی که همیشه غصه آن را می خورد و دلواپس و دل نگران آن است از دست می دهد.
جنگلبان، عاشق و جانثار جنگل است. او  گرما و سرما از پا نمی شناسد و شب و روز برای آن معنا ندارد. وقتی خورشید غروب می کند و شب از فرط خستگی روز به خوابی طولانی فرو می رود جنگلبان بیدار است و بدون چشمداشتی به ماموریت خود در دل جنگل ها ادامه می دهد.
جنگلبانان امروز با حداقل امکانات دفاعی به حفاظت از جنگل ها می پردازند و گاهی در این مسیر ضرب و شتم و گاهی نیز با از دست دادن جان خود اهل خانه را عزدار و سیاهپوش می کنند.
هنوز حادثه دلخراش مرداد 1400 جنگل های هایقر در فیروز آباد فارس از یاد ها نرفته است.هنوز داغ جانثاران خانواده بهزادی که جان عزیزشان را برای نجات جنگل های زاگرس از دست داده اند به سردی نگراییده است.
آری مرداد ماه 1400 بود که  در تنگه هایقر فیروز آباد فارس چهار نفر از خانواده بهزادی برای نجات جنگل به دل آتش زدند اما زبانه های آتش، آن روی بی رحمی خود را نشان داد و تلخ ترین حادثه را برای خانواده بهزادی رقم زد.
اما مرگ جنگلبان در جنگل و مرگ قرقبان در مراتع، پایان قصه پرغصه ما نبود  زیرا اینبار در روستای «کانی گشه» کامیاران در استان کردستان جنگلبانی دیگر بنام اسماعیل کریمی فداکارانه به دل آتش زد تا داغی دیگر بر دل علاقه مندان و دوستداران منابع طبیعی و جامعه جنگلبانی کشور بنشاند.
کریمی برای اینکه طبیعت نسوزد خود به دل طبیعت زد و سوخت تا دل های ما نیز بسوزد، بسوزد برای پایین بودن حقوق جنگلبانان. بسوزد برای خیلی از نداشته ها، بسوزد برای خیلی از کمبودها و کاستی، برای خیلی از امکانات و تجهیزات حفاظتی که باید برای اطفای حریق جنگل ها و مراتع باشد و نیست  و...
اسماعیل کریمی نه اولین جنگلبانی است که جان عزیزش را برای منابع طبیعی فدا کرد و نه آخرین آن خواهد بود. اما سووال این است که جنگلبان مظلوم منابع طبیعی در این شرایط سخت و طاقت فرسای اقتصادی تا کی باید با پایین ترین میزان دریافتی و بدون برخورداری از کوچکترین ابزار مقاومتی و حمایت های قانونی در برابر حریق، در برابر سودجویان، در برابر فرصت طلبان و دست اندازان به منابع طبیعی و محیط زیست کشور ایستادگی و مقاومت کند؟
براستی، قلم می تواند صدای گمنامان منابع طبیعی را که تنها به جرم حفاظت از جنگل ها و سرسبزی طبیعت جان خود را از دست می دهند به گوش دست اندرکاران، تصمیم گیران و تصمیم سازان این مرز و بوم برساند؟! / شاید وقتی دیگر

نسخه چاپی

ارسال به دوست